آنچه بوی غالیه دهد. غالیه بو: من وآن جعدموی غالیه بوی من و آن ماهروی حورنژاد. رودکی. تا پدید آیدت امسال خط غالیه بوی غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار. عماره. کاین ز تبش آبله رویت کند وآن ز نفس غالیه بویت کند. نظامی. ندیدم آبی و خاکی بدین لطافت و پاکی تو آب چشمۀ حیوان و خاک غالیه بوئی. سعدی
آنچه بوی غالیه دهد. غالیه بو: من وآن جعدموی غالیه بوی من و آن ماهروی حورنژاد. رودکی. تا پدید آیدت امسال خط غالیه بوی غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار. عماره. کاین ز تبش آبله رویت کند وآن ز نفس غالیه بویت کند. نظامی. ندیدم آبی و خاکی بدین لطافت و پاکی تو آب چشمۀ حیوان و خاک غالیه بوئی. سعدی
آنکه ریش او مشکین و سیاه باشد: چابک و سروقد و زیباروی غالیه خط جوان مشکین موی. نظامی. آن غالیه خط گر سوی من نامه نوشتی گردون ورق هستی من درننوشتی. حافظ
آنکه ریش او مشکین و سیاه باشد: چابک و سروقد و زیباروی غالیه خط جوان مشکین موی. نظامی. آن غالیه خط گر سوی من نامه نوشتی گردون ورق هستی من درننوشتی. حافظ
ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 146 هزارگزی شمال باختر لار در دماغۀ کوه فلات دنک واقع شده و 17 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 146 هزارگزی شمال باختر لار در دماغۀ کوه فلات دنک واقع شده و 17 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
به معنی غالیابار است که کنایه از بوی خوش دهنده باشد. (برهان) (آنندراج). غالیه بخش: مگر که غالیه میمالی اندرو گه گاه وگرنه از چه چنان تافته است و غالیه بار. فرخی. ناز از تو سزد بر من مسکین که تو ایدون با طرۀ مشکین و خط غالیه باری. فرخی. گرنه ز سر زلف بخم خیزد هر شب باد سحری، از چه سبب غالیه بار است ؟ سروش اصفهانی
به معنی غالیابار است که کنایه از بوی خوش دهنده باشد. (برهان) (آنندراج). غالیه بخش: مگر که غالیه میمالی اندرو گه گاه وگرنه از چه چنان تافته است و غالیه بار. فرخی. ناز از تو سزد بر من مسکین که تو ایدون با طرۀ مشکین و خط غالیه باری. فرخی. گرنه ز سر زلف بخم خیزد هر شب باد سحری، از چه سبب غالیه بار است ؟ سروش اصفهانی
مشکین رنگ. غالیه مانند، و شاعران آن را صفت زلف و خط آرند: منم غلام خداوند زلف غالیه گون تنم شده چو سر زلف اونوان و نگون. رودکی. با طرۀ مشکین همگی ف تنه چینی با غالیه گون خط سیه شور تتاری. فرخی. شاهد روز کز هوا غالیه گون غلاله شد شاهد تست جام می زو تو هوای تازه بین. خاقانی. و آن غالیه گون خط سیاهش پرگار کشید گرد ماهش. نظامی
مشکین رنگ. غالیه مانند، و شاعران آن را صفت زلف و خط آرند: منم غلام خداوند زلف غالیه گون تنم شده چو سر زلف اونوان و نگون. رودکی. با طرۀ مشکین همگی ف تنه چینی با غالیه گون خط سیه شور تتاری. فرخی. شاهد روز کز هوا غالیه گون غلاله شد شاهد تست جام می زو تو هوای تازه بین. خاقانی. و آن غالیه گون خط سیاهش پرگار کشید گرد ماهش. نظامی
از باصفاترین جبال بختیاری و بسیار سبز و خرم و دارای پرندگان و حیوانات شکاری و خرس و پلنگ و در چند نقطۀ آن معادن زغال و گوگرد و نفت وجود دارد. درختان مهم آن بادام و بلوط و سرو است. در دامنۀ شرقی کوه اشجار کهن دیده می شود و زنبور عسل به حال طبیعی در اغلب نقاط این کوه عسل تهیه میکند و اهالی بدون زحمت از آنها استفاده میبرند. در قلۀ آن بنای مخروبه ای است که از سنگ ساخته شده و در بعضی نقاط آنها یخچالهای طبیعی موجود است، در یک فرسخی آن دزی است موسوم به دز اوژنگ که محل سکونت طایفۀ عیسی وند است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 432 و 433)
از باصفاترین جبال بختیاری و بسیار سبز و خرم و دارای پرندگان و حیوانات شکاری و خرس و پلنگ و در چند نقطۀ آن معادن زغال و گوگرد و نفت وجود دارد. درختان مهم آن بادام و بلوط و سرو است. در دامنۀ شرقی کوه اشجار کهن دیده می شود و زنبور عسل به حال طبیعی در اغلب نقاط این کوه عسل تهیه میکند و اهالی بدون زحمت از آنها استفاده میبرند. در قلۀ آن بنای مخروبه ای است که از سنگ ساخته شده و در بعضی نقاط آنها یخچالهای طبیعی موجود است، در یک فرسخی آن دزی است موسوم به دز اوژنگ که محل سکونت طایفۀ عیسی وند است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 432 و 433)
آنکه زلف و موی سیاه و مشکین دارد. غالیه زلف. سیه موی: بناز گفتمش ای ماهروی غالیه موی که ماه روشنی از روی تو ستاند وام. فرخی. هوای صحبت آن ماهروی غالیه موی نه من ز رنج کشیدن چنین شدم لاغر. فرخی. هوای خدمت آن خواجۀ بزرگ نسب جواب دادم کای ماهروی غالیه موی. فرخی. دست برزن به زنخدان بت غالیه موی که بودچاه زنخدانش ترا غالیه دان. فرخی. جام صهبا گیر از دست بت غالیه موی دست تو خوب نباشد که بصهبا نشود. منوچهری. و رجوع به غالیه زلف و غالیه جعد و غالیه زلفین شود
آنکه زلف و موی سیاه و مشکین دارد. غالیه زلف. سیه موی: بناز گفتمش ای ماهروی غالیه موی که ماه روشنی از روی تو ستاند وام. فرخی. هوای صحبت آن ماهروی غالیه موی نه من ز رنج کشیدن چنین شدم لاغر. فرخی. هوای خدمت آن خواجۀ بزرگ نسب جواب دادم کای ماهروی غالیه موی. فرخی. دست برزن به زنخدان بت غالیه موی که بودچاه زنخدانش ترا غالیه دان. فرخی. جام صهبا گیر از دست بت غالیه موی دست تو خوب نباشد که بصهبا نشود. منوچهری. و رجوع به غالیه زلف و غالیه جعد و غالیه زلفین شود